بله. درست است. همانگونه که انتظار داشتم در روز نخست دیدارمان که بعد از حداقل ۱۰ روز بوده است با یکدیگر مشاجره کرده ایم.
سر چه موضوعی؟
سر اینکه چرا من به وی کشش زیاد دارم؟!
سر این موضوع که میگوید مدام به دنبال لمس و انجام فلان کاری!
ولی آخرین بار کی فلان کار را کرده ایم؟ من که بخاطر ندارم. فکر کنم حدود ۱۰ روز قبل از ماه رمضان بوده و اکنون ماه رمضان رو به اتمام است. در این شش ماه اخیر چند بار مرتکب آن امر شده ایم؟ احتمالا از تعداد انگشتان یک دست کمتر. در این یک سال چند مرتبه؟!
میگوید تمایل زیادت به لمس دائمیدر هر مکان و هر زمانی سبب شده تا کور شوم و دچار نفرتشوم. به من میگوید که ایراد از توست و تو مرا درک نمیکنی!
احتمالا خودش هم نمیداند که نسبت به من کور شده است و هیچ تمایلی ندارد. نمیخواهد بپذیرد که دیگر علاقهای نیست و تنها به حضورم عادت کرده که باشم. شیفتهتو تنها مرا به عنوان رهگذری میخواهی که دائم در حال گذر از کنارت باشم. فقط بودنم و حضورم برای ذهنتمهم است. نه معاشقه میخواهی و نه محبت. تو تنها همصحبت میخواهی آن هم همصحبتی با یک فرد عادی. و این یعنی اختلاف فرهنگی میان من و تو و متاسفانه سبب شده است که با یکدیگر نسازیم. و در این میان اصرارت به ماندن را درک نمیکنم. وقتی حس علاقه ام نسبت به تو سبب اشک در چشمانت و غم در دلت میشود چرا میخواهی که بمانی؟ حداقل خودت برای خودت و زندگی ات و ایامت ارزش قائل باش. حداقل برای اشکی که ریختی ارزش قائل باش. از من لذت نمیبری برو به جایی که لذت بری. من میپذیرم و حمایتت خواهم کرد. در این میان تنها تو باید بپذیری و اراده کنی و پای اراده ات بمانی و انجامش دهی. همین.
خدایا راضی ام به خواست تو.