از دید من شیفته در خود کمبود محبت حس میکند. ریشه این کمبود محبت در چیست را نمیدانم. از طرفی دائم به دنبال تنش و ایجاد اصطکاک است. گویی کسی به وی آموخته باشد که هرگاه کمینارضایتی در خود دیدی به نحوی آن نارضایتی را خالی کن. این تفکر اشتباه سبب شده تا چیزی همچون خویشتن داری در خود نداشته باشد و مدام تنش زایی کرده و خود از این تنش ایجاد شده احساس رضایت کند.
تلفیق احساس نیاز به محبت و انجام حرکت اشتباه ایجاد تنش باعث شده که رفتارش با آدمها شبیه به "بازی" گردد. میل خودش به ایجاد بازی نیز سبب تشدید این امر شده و در نهایت از شیفته یک انسان غیر قابل پیشبینی و یک انسان غیر قابل تحمل ساخته است.
از دید من عدم موفقیت شیفته در ایجاد و حفظ رابطه صحیح و سالم ریشه در این موارد دارد.
به نظرم شیفته باید سوالات زیادی از خود پرسیده و جواب آن سوالات را تحلیل نماید تا به درک درستی از خود دست یابد. در غیر اینصورت نمیتواند به آن ثبات مد نظرش رِسَد. البته اگر دنبال ثبات باشد.
ادامه خواهد داشت...